من از این انتظار میمیرم

muwft6qxicrsutdsawn متن هاي كوتاه و زيباي عاشقانه همراه با عكسهايي رمانتيك


رفت و آمد...

رفت و آمد...

این قدر رفت و آمد...

که از یاد برد چیزی به نام ماندن هم وجود داشت...


کاش همیشه در کودی میماندیم.... تابه جای دلهایمان...

زانوهایمان زخمی میشد.....


مرا به ذهنت نه.... به دلت بسپار...

من از گمشدن در جاهای شلوغ میترسم...


معلم خوب مبدانست که فاصله چه به روزمان می آورد....

که به فاصله میگفت...خط تیـــــــــــــــــره!!


دل!!! این کلمه بی نقطه ...گاهی وقتا تنگ میشود اندازه یک نقطه...


دنبال کسی نیستم که تا میگم میرم میگه..... نرو!!

دنبال کسی هستم که تا میگم میرم... میگه صبر کن...

منم میخوام باهات بیام....


چه حال بدی دارند اونایی که تنها چیزی که آرومشون میکرد این بود که به خودشون میگفتند:

امروز حتما زنگ میزنه و همه چی درست میشه.....

اما افســــــــــــــــوس!!


به سلامتی عشقی که به ظاهر با ما بود...

اما دلش با ما نبود...

                                        نویسنده: خاطره


به سلامتیه.....

ros

به سلامتیه اون پسری که...

وقتی یه دختر نازو خوشگل میبینه....

سرشو میندازه پایین...

و زیر لب میگه...

اگه آخرشم باشی انگشت کوچیکه عشق من نمیشی....


                 واقعا به سلامتی اون پسر........

                                                                نویسنده: خاطره

هه به گمانت...


به گمانت با رفنت دلم را می شکنی و از دلم می روی     

                                 اما نه............                             

                      دلم بارفتنت هزار تکه شد ............                      

به دلم نگاه کن.............

خودت را در تکه هایش ببین...........

در دلم زیاد شدی...........

به تعداد تکه های دلم در دلم بیشتر شدی.........

 

نویسنده: خاطره

پسرک و دخترک...


پسر نگاهی به دختر کرد و گفت:

حالا که کنار ساحل نشسته ایم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم.

دختر با بی میلی قبول کرد.

پسر چشماشو بست و گفت: کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم....

بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بکن.

دختر چشماشو بست و خیلی بی تفاوت گفت: کاشکی همین الان دنیا تموم بشه.

وقتی دختر چشماشو باز کرد پسرو ندید و فقط چندتا حباب روی آب دید......

 

کاش واقعا همچین عشقی وجود داشت اما افسوس...........


                             نویسنده: خاطره

یه روز بهم گفت....

يه روز بهم گفت: ميخوام باهات دوست باشم؛ آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام بهش لبخند زدم و گفتم : آره ميدونم . فكر خوبيه . من هم خيلي تنهام

يه روز ديگه بهم گفت: ميخوام تا ابد باهات بمونم؛ آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام بهش لبخند زدم و گفتم: آره ميدونم. فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام

 يه روز ديگه گفت: ميخوام برم يه جاي دور، جايي كه هيچ مزاحمي نباشه. بعد كه همه چيز روبراه شد تو هم بيا. آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام بهش لبخند زدم و گفتم: آره ميدونم. فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام

يه روز تو نامه اش نوشت: من اينجا يه دوست پيدا كردم. آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام براش يه لبخند كشيدم و زيرش نوشتم: آره ميدونم. فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام

يه روز يه نامه نوشت و توش نوشت: من قراره اينجا با اين دوستم تا ابد زندگي كنم . آخه ميدوني؟ من اينجا خيلي تنهام براش يه لبخند كشيدم و زيرش نوشتم : آره ميدونم . فكر خوبيه. من هم خيلي تنهام حالا ديگه اون تنها نيست و من از اين بابت خيلي خوشحالم و چيزي كه بيشتر خوشحالم مي كنه !

 « اينه كه نمي دونه من هنوز خيلي تنهام » !!!

 

جدی چرا ما ادما اینقدر راحت میگذریم و خیانت میکنیم؟؟


                                                                     نویسنده: خاطره

قصه...


قصه از اون جا شروع شد که خیلی عصبی بود گفت دوستم داری؟

گفتم قد دنیا/

گفت ثابت کن/

گفتم چه جوری/

گفت تیغو بردار رگتو بزن/

گفتم مرگ زندگی دست خداست/

گفت پس دوستم نداری/

تیغ را برداشتم رگم رو زدم/

وقتی اهسته داشتم تو بغلش جون میدادم/ تو گوشم گفت/

اگه دوستم داشتی تنهام نمیذاشتی


                                             نویسنده: خاطره

ثابت کردن...

دوست داشتن را نمی نویسند ثابت میکنند


قول!!!

می گویند:

واژه هایت بوی شکستن میدهد...

سوء تعبیر شده.....................................

فقط چند ترک ساده است....

تو نگران نباش...

تا روز  دیدنت سرپا می مانم....

قول میدهم....


این روزها ، روزه ام!!!
 
روزه ی سکــوتیست كه نیت کرده ام
در نبـودنت بگیرم و هنگام سـحر
دلـم را سیـر کنم از لقمه لقمه ی حسـرت !!!
 
و به وقت اذان دلتنگی ها
افطاری ام یک استکان خاطـره ی گــرم
و شیرینی بوسه های جا گذاشتــه ات
روی لبـهـایم باشـد !!
 
مهمــانــی خـدا که تمام شود
این منم که از پس نبودنت
اهسته اهسته کافر مــی شـوم !!!
 



خدایا... فرو دادن اینهمه بغض روزه رو باطل نمیکنه؟



جاگذاشته ام دلی


هرکه یافت


مژدگانی اش تمام "زندگی ام"




حتی اگر نشد 


که با قطار ساعت چند و مقصد کجا


بیایی 


غمت نباشد 


رودخانه های جهان صندوق پستی من است


نویسنده: خاطره

حرف دل خاطره

bijqyrri2xnrr4owl7gu.jpg


چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم

تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف

کاش  جایی منتظرم بودی ...



 
امروز ؛

انگار کسی آمد…

و هوای دلتنگی ات را...

هی در آسمان اتاقم پاشید...

و تو نبودی...

!!!

برای شنیدن صدایی که دوستــــــــــش داری همین لحظه هم بسیار دیــــــــــر است...

افــــــــسوس خواهی خورد زمانی که...

صدایی بی احســـــــــــــاس از آن سوی سیـــــــــم ها میگوید:

تلفن همراه مشترک مورد نظر خـــــــــــاموش میباشد...

the mobile set is off


در زندگی برای هر آدمی...


از یک روز... از یک‌ جا... از یک نفر به بعد...


دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست...


نه روزها...  نه رنگ‌ها...  نه خیابان‌ها...

همه چیز می شود:


دلتنگی.....!!

 


یـه وقــتـایــے

هــسـت ڪـــﮧ

بـایـــد لــم بـدے یـــﮧ گــوشـــﮧ ...

و جـــریــاטּ زنـدگـیـت رو فــقـط مــرور ڪــنــے .

بــعـدشــم بـگـے :

" بــــﮧ ســلامــتـے خـــودم ڪـــﮧ ایـنـقدر تــحـمـل داشـــتـم ! "



دلتنگـی نه با قـلـم نوشتـه می شود ،


نه با دکمـه های سـرد کیبـورد .


دلتنگـی را با اشـک می نویسنـد . . . !

دلتنگتم... فقط همین!

 


امشب آرام نشستم...

زل زدم به دیوار...

غرق شدم تو یه سری فکـــر...

شایدم رویـــا نمی دونم ...

تا به خودم اومدم دیدم صورتم خیس شده ....

به همین سادگی !!!




اینجا صداے پا زیاد مـــے شنومـــ

امـــا ...

هـیچكدامـــ تـــ♥ــــو نیستــــے

"دلــ♥ـــم "

خوش كردهـ خودش را بهـ این فكر

كهـ شاید " پا برهـنهـ " بیایے



 

بـَعضــی آه هـا را هـَرچـِقدر هم از تـه دل بــِكشـی


سیـنه ات خـالـی نمـیشـود


امروز سـینه مـَن پـُر از همان آه هـاست!!!


نویسنده: خاطره

فقط نظرتونو بدید

خنده ام میگیرد...

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری

میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ات ارزانی خودت



دیـر آمـدی
تـمام شـده ام دیـگر
-
بـس کـه بلعـیده ام انـدوه ِ نبـودنـت را -
امـا ...
/
مـی بخشـمت /
بـا آنکـه هـزار شـب بـی خوابی طلـب دارم از تـو




خدایاشبیه بادکنکی شده ام


ازبغضهایی که به اجبار فرو داده ام...


التماست میکنم...


فقط یک سوزن!


تکه تکه شدنم باخودم...



به سراغ مـــن اگر می آیی تنــد و آهســته چه فرقی دارد؟
      تــــــو به هر جور دلت خواست بـــــیا !
 
  مثل سهراب دگر، جنس تنهایی من چینــی نیست، که ترک بردارد
مثل آهــــن شده است،
                  تـــــو فقط . . . . زود بیا




ازحرف آدمها دلگير مشو! نيش زدن طبيعت آنهاست!

 سالهاست که به هواي باراني ميگويند: هواي خراب...!!!



عقب تر برو

بگذار بی تو نفس کشیدن را، تجربه کنم 

خوب میدانم ،

مادام که نباشی

هوا بی منطق نفس گیر میشود

برایم

 

کنارت که هستم

       عمیق تر نفس می کشم

             هوای باهم بودنمان را

                        می بلعم

             مبتلا تر می شوم

 


دروغــ نمی گویم

اگـــر اینبـــار بگویم

دلم هوست را کــــرده

خودمــانیم عجبـــ دل ِ بی آبرویی دارم !

نویسنده: خاطره


....


باید به بعضی ها گفت :

ناراحت چی هستی ؟!

دنیا که به آخر نرسیده ....

من نشد ؛ یکی دیگه !

تو که عادت داری ... !!!


 


غیرت دارم روی خاطراتمان برای هر کسی تعریفشان نمی کنم

تو فقط مرد باش و انکارشان نکن



تـمـام سـیگـارهـای دنـیـا را هـم کـه دود کـنـی،

تـنـهـایـیـت تـوجـه هـیـچـکـسـی...را

جـلـب نـخـواهـد کـرد،

جـز پـیـرمـرد سـیـگـار فـروش!!!



میان این همه نوشته های مجازی

دلم برای طعم یک سطر دست خط واقعی تنگ شده ست..

آنهم از نوع صادقانه اش....



خوابــــهایم بوی تن تــو را می دهـــد !

نکنـــد ، آن دور تــر هــا

نیمــه شب ، در آغوشم می گیـــری ؟!




خسته ام از تكرار شنیدن

مواظب خودت باش

تو اگر نگران من بودی نمی رفتی

به سادگی میماندی

گاهی فقط

با یك نگاه...

با یك نفس  شاید

مواظبم بودی

پس بگذارو بگذر...


                                           نویسنده: خاطره

خداحافظ!!!

این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم /

خداحافظ نامهربون میخوام ازت دل بکنم

سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم / این جمله

رو اینقد میگم تا که فراموشت کنم

 

همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی

بودم و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .

 

فکر میکردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور

رفته ای

اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم…و

اشکهای

خداحافظی را

                                  نویسنده: خاطره

یادگاری

گفت مي خوام برات يه يادگاري بنويسم . گفتم:کجا ؟ گفت : رو قلبت . گفتم مگه مي توني ؟ گفت : آره سخت نيست ، آسونه. گفتم باشه .بنويس تا هميشه يادگاري بمونه. يه خنجر برداشت . گفتم اين چيه ؟ گفت : سيسسسسس. ساکت شدم . گفتم : بنويس ديگه ، چرا معطلي . خنجرو برداشت و با تيزي خنجر نوشت . دوست دارم ديوونه. اون رفته ، خيلي وقته ، کجا ؟ نمي دونم . اما هنوز زخم خنجرش يادگاري رو قلبم مونده

 نویسنده: خاطره

این منم!!!

میدونی مرگ آرزو یعنی چی ؟

میدونی از دست دادن عشق یعنی چی ؟

از دست دادن یه عمر محبت رو میتونی تصور کنی ؟
فکر میکنی اگه یکی بعد از چند سال بهت خیانت کنی چی کارش میکنی ؟
میدونی از  تو دلت خالی شدن یعنی چی ؟؟

تا حالا زندگیتو واسه یه نفر گذاشتی ؟

بعدش بیای ببینی همه چیزایی که واسش گذاشتی با یه نفر دیگه شریکشون کرده؟

معنی خیانت رو میدونی چیه ؟

تاحالا دلت از کسی جوری شکسته که فقط تنهایی رو همدم خودت ببینی ؟
تاحالا از ته دل واسه کسی گریه کردی؟

تا حالا ۲۴  ساعت به یه نفر فکر کردی؟

ولی بعدش به اندازه ۲۴ سال پشیمون بشی ؟
تاحالا عاشق شدی؟

عاشق واقعی ؟؟؟؟

همه اینا رو من شدم .......

ولی دیگه نمیخوام باشم .....

چون هیچ کس و نمیبینم که مثل من باشه <<<

هیچ کس ....

این منـــــــم

                                    نویسنده: خاطره

توروخدا برگرد!!

  اگه دوسم داري

                    اگه يادم داري

                               اگه برات عزيزم

                                         اگه برات مهربونم

                                                  برگرد پيشم وتنهام نزار


         بجون خودم ديگه ازت چيزي نمي خوام

            فقط برگرد پيشم بمون تا روز وداع

        من كه برات ميميرم 

                  من كه جونمو ميدم 

                         من كه زير پاهات له ميشم (از خدامه)

                                      من كه هر چي بگي ميگم چشم


            ببين چقد التماست مي‌كنم

                               پاتم ميبوسم فقط تو برگرد،برگرد 


بي تو زندگي برايم معنايي ندارد

غم

اجازه خدا !؟؟


             میشه من برگمو بدم؟


                          میدونم وقت امتحان تموم نشده ولی


                                               من دیگه خسته شدم...




جواب بعضى حرفا فقط یه نفس عمیقه،

بذارتو دلت بمونه

اینجورى قشنگ تره




التمــــاس مال دیـــروز بود . . .

مال وقتـــی که ســــــــاده بودم !
امــــ ــروز ,,
می خواهی بــــــری ؟؟؟
هیس !!
فقط ...
" خــــــ ــداحافظ "


                                                 نویسنده: خاطره

درد دل با خدا...

سلام خدا. خوبی خدا؟ منم خوبم. میدونی، خیلی خوب. خوبم ولی تو باور نکن. نمیدونم، اصلا واست مهم هست حالم، اصلا می بینیم یا نه؟ اصلا از حال و روزگارم خبر داری؟

بهت میگن خدا. صدات میزنن خدا. خدا! نمیدونم اصلا هستی یا نه.. تو مگه خدای من نیستی؟ چرا هیچوقت نیومدی پیشم؟ چراصدات کردم و جوابم ندادی؟ مگه نمی گن بزرگی؟ مگه مهربون نیستی؟ پس چرا هیچ وقت نگرانم نشدی، جوابم رو ندادی؟ چرا دلت واسم نسوخت! خدایا درسته که گناهکارم. ولی آخه خدا، گناه دارم! پس چرا دلت واسم نمی سوزه؟

دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد رو در رو باهات حرف بزنم. تموم حرفایی رو که یه عمر توی دلم باهات زدم . حرفایی که فقط توی دلم باهات زدم. دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد حرفام رو داد بزنم! دلم میخواد بغض توی گلوم بشکنه. ببین! اشک توی چشم هام خشک شد خدا، ولی هنوز نیومدی. خدایا پس تو کجایی؟ خدایا، ببین! من “دقیقا” اینجام. “تو” دقیقا کجایی؟!!

خدایا نیستی. نه نیستی کنارم... همش بد میارم...نمی دونم شاید همین به صلاحمه اما دلم گرفته.. خسته شدم..اینا رو میگم چون میدونم از دستم ناراحت نمی شی. اصلا حرفهای یه آدم کوچیکی مثل من چرا باید ناراحتت کنه؟ خودت خوب میدونی راست یا دروغ، جزئی از دنیای من شدی. بخشی از باورم هستی. بخشی از دنیای قشنگم، جزئی از رنگین کمون آرزوهام. تصور دنیایی بدون خدا، برام مثل یه کابوس وحشتناک میمونه. ولی بهم حق بده. خسته شدم. خیلی خسته شدم خدایا. دوست دارم بیای و یه کشیده بخوابونی بیخ گوشم، اما فقط بیای. فقط لمست کنم، حتی اگه لمس تنت واسم دردناک باشه.

خدایا خیلی خوابم میاد. چشام دیگه باز نمی شن. میشه برم بخوابم؟ خدا؟ میشه امشب بیای به خوابم؟ تورو خدا. میدونم من اگه خیلی باشم فقط یه آدمم و تو خدایی. ولی یکم منو دوسم داشته باش. دوسم داری خدا؟ راستی خدایا؟ نکنه یه وقت فکر کنی دیگه دوستت ندارم ها. ببین! ببین چقدر باهات حرف زدم! چقدر واست نوشتم! اگه نیستی، پس من دارم واسه کی مینویسم؟


خدایا میخوام بخوابم. میشه امشب بیای به خوابم؟ توروخدا به خوابم بیا. توی بیداری نمیای، میشه یه بار توی خواب ببینمت؟ دلم خیلی واست تنگ شده. دوست دارم توی خواب باهات حرف بزنم. خواهش می کنم بیا… میخوام ببینمت. کلی حرف دارم واست تعریف کنم. تعریف کنم و از آدمات بگم. از این دنیایی که کاش هیچوقت دست به  ساختنش نمی زدی. خدایا بیا و امشب، فقط همین یک شب خدا نباش. مثل خود من باش. همین یک بار… کنارم باش.

                                                نویسنده: خاطره


داستانی در مورد خدا...

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”

                                         نویسنده: خاطره

ادامه نوشته

خسته ام..

من دیگه نیستم خسته ام واقعا 

شاید یه روز یه وقت برگردم نمیدونم!!




وقتی دل کسی رو بشکنید

هر چقدر هم که بعد از اون کارای خوب انجام بدید

اون دیگه مثل قبل نمیشه

هیچ وقت....


نویسنده : خاطره

می دانی؟؟!

می دانی !؟ به رویت نیاوردم ! از همان زمانی که جای « تو » به « من» گفتی « شما » فهمیدم پای « او» در میان است .

 برای دوباره آمدنش دعا نکن ، شاید وقتی آمد ؛ همانی نباشد که رفته بود ....!!

 ترک کردن ِ آدمها هم آدابی دارد ! اگر آداب ِ ماندن نمیدانید لااقل درست ترکشان کنید تا تَرَک برندارند

 تقصیر ما نیست بر روی حرف هایمان نمی مانیم. ما در زمینی زندگی میکنیم که روزی دوبار خودش را دور می زند !

من تو را او کردم وگرنه او هم زیادت بود پس اینقدر برایم شما شما نکن!!!


یه جوری دلم برات تنگ میشه محاله ببتونی تصور کنی.. گمونم حتی خودتم نمیتونی جای خالیتو تو دلم پر کنی.


از ما که گذشت... اما به دیگری موقتی بودنت راگوشزد کن... تا از همان اول فکری به حال جای خالیت کند.


برای شنیدن دوستت دادم های بعضی ها.... مرسی هم زیاد است...


دستم به سمت تلفن میرود و باز میگردد.... همچون کودکی که به او میگویند شیرینی روی میز مال مهمانهاست!!!


کار سختی است دوست نداشتن تو... باید برای خودم کار دیگری دست و پا کنم....


                                         نویسنده: خاطره


نگران نباش


 نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت

بــزرگ شـــده ام ...

دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم

آمـوختــه ام، ...
که این فـــاصــله ی کوتـــاه،

... بین لبخند و اشک نامش
" زندگیست "


آمــوختــه ام که دیگــر
دلم برای " نبــودنـت " تنگ نشــــود . . .
راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام ...

" حــــال مـــن خـــــــوب اســت "

                                              نویسنده: خاطره

بهترین داداش دنیا...

دفعه اول تو کوچه دیدمش گفت: داداشی میای بازی کنیم؟ بعد اینکه بازیمون تموم شد گفت: تو بهترین داداش دنیایی..
وقتی بزرگتر شدم به دانشگاه رفتم چشمم همش اونو میدید و میخواستم از ته قلبم بگم عاشقشم، دوسش دارم؛ اما اون گفت: تو بهترین داداش دنیایی..
وقتی ازدواج کرد من ساقدوشش بودم بازم گفت: تو بهترین داداش دنیایی.. و وقتی مرد من زیر تابوتشو گرفتم مطمئن بودم اگه میتونست حرف بزنه می‌گفت: تو بهترین داداش دنیایی..
چند وقت بعد وقتی دفتر خاطراتشو خوندم دیدم نوشته: عاشقت بودم، دوستت داشتم؛ اما می‌ترسیدم بگم. برا همین میگفتم تو بهترین داداش دنیایی!!


                                       نویسنده: خاطره

!!!

مواظب باشید!!


روی قلبی نوشته بودند شکستنی است مواظب باشید..............

اما من روی قلبم نوشته ام شکسته است راحت باشید.........


                                               نویسنده: خاطره

...چه احساس بدیه...

آپلود سنتر عکس رایگان

چه احساس بدیه وقتی بخوای عشق و محبت رو از کسی گدایی کنی.

چه احساس بدیه که کسی رو که با تمام وجودت دوستش داری تو بغل یکی دیگه باشه.

چه احساس بدیه که غرورت رو به خاطر یکی بشکنی بعد بفهمی که دوستت نداره.

چه احساس بدیه که حس کنی مثل دارویی. که فقط وقتی بهت نیاز دارن ازت استفاده کنند.

چه احساس بدیه که ناراحت باشی و کسی نفهمه ناراحتی.

چه احساس بدیه که احساس تنهایی کنی اما نخوای کسی بفهمه.

 چه احساس بدیه که وقتی به خاطر کسی که دوسش داری خودت نباشی.

چه احساس بدیه که کسی رو که دوسش داری تو رو پس بزنه.

چه احساس بدیه............

                                             نویسنده : خاطره

                                                           

تنفــــــــــــــــــــــــر

http://s3.picofile.com/file/7421298602/hasrat.jpg

از سخنانی که به دوست داشتن ختم بشه متنفرم از اشک هایی که به خاطر دوست داشتن ریخته بشه متنفرم
از روز آشنایی با تو متنفرم
از روزی که  به تو علاقمند شدم متنفرم
از این عشق افراطی متنفرم
از افکاری که به تو ختم می شود متنفرم
از سکوت پرمعنایت متنفرم
از واژه های محبت آمیزی که به تو ختم می شود ولی نمی شنوی متنفرم
از احساسی که به تو دارم متنفرم
از اینکه نمی توانم از تو متنفر شوم متنفرم
به خاطر روزهایی که به یاد تو گذراندم متاسفم
به خاطر بیداری شبهایم آن هم در فراق تو متاسفم
به خاطر چیزهایی که نوشتم و می نویسم متاسفم
به خاطر همه چیزهایی که در دل داشتم و بیرون نریختم متاسفم .

به خاطر سکوتم متاسفم.

به خاطر عشق یکطرفه ام به تو و به خاطر تنفرم هم متاسفم
به خاطر همه چیز متاسفم

به خاطر خودم متاسفــــــــــــــــــــــــم!!

                                                                  نویسنده: خاطره


یاد گرفتم که.......

هر چند مال من نشدی ولی ازت خیلی چیزا یاد گرفتم...

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوسش دارم باید دروغ بگم.

یاد گرفتم هیچ وقت هیچ کس ارزش شکستن غرورمو نداره.

یاد گرفتم تو زندگیم به اون که بفهمم چقدر دوسم داره هر روز دلشو به بهونه ای بشکنم.

یاد گرفتم گریه های هیچ کس رو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.

یاد گرفتم هر روز دم از عاشقی بزنم ولی خودم عاشق نباشم.


نویسنده :خاطره

اعتراف عاشقانه

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،  

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

باور نمیکنم اینک بی توام

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،  

تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم

 با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ، 

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

در حسرت گرمی دستهایت

 تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،

کاش بودی و من دیگر از سردی  نگاهت شاکی نبودم

هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،

هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ،

هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،

چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را

 هر چه خواستم دلم را آرام کنم ،

آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت

 هر چه خواستم بگویم بی خیال ،

بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی

 که فکرش هم نمی کنی رفتم...

میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ،

میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ،

میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...

بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست

 بدجور از نبودنت شاکیست ،

هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست.... 

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم

 با چشمهایم نازت کنم

در حسرت چشمهایت هستم ، 

چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

در حسرت گرمی دستهایت

 تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ،

کاش بودی و من دیگر از سردی  نگاهت شاکی نبودم

هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،

هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ،

هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،

چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را

 هر چه خواستم دلم را آرام کنم ،

آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت

 هر چه خواستم بگویم بی خیال ،

بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی

 که فکرش هم نمی کنی رفتم...

میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ،

میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ،

میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ...

بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست

 بدجور ستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....


                                     نویسنده: خاطره

به چه میخندی؟؟؟

http://s3.picofile.com/file/7421296448/delam_khooneh.jpg

به چه می خندی تو؟ 

 

به مفهوم غم انگيز جدايی؟

به چه چيز؟

 

به شکست دل من يا به پيروزی خويش ؟

به چه می خندی تو؟

 

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

 

يا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

 

به چه می خندی تو؟

 

به دل ساده من می خندی که دگر تا به ابد نيز به فکر خود نيست؟ 

    خنده دار است بخند.... 


نویسنده: خاطره


رنگ عشق

http://s3.picofile.com/file/7421298060/ghame_eshgh.jpg


دختري بود نابينا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنيا تنفر داشت
و فقط يکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنين گفته بود

                                                        نویسنده: خاطره

ادامه نوشته

جدایــــــــــــــــــــــــی

http://s3.picofile.com/file/7421298709/jodayi.jpg

http://s3.picofile.com/file/7421300963/rooze_jodayi.jpg

 

جدایی

 

قلبم را شکستی اما صدای فریادم را نشنیدی! 

 

 چه بی صدا شکست قلبی که عاشق تو بود  

 

 چه بی ریا گذشت لحظه هایی که عاشق تو بود

 

     قلب شکسته ای که زیر پاهات بود رو تدیدی... 

   

   صدای شکستن قلبم چه بی صدابود. 

 

جــــــــــــــــــــــــــــــــدایی سختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه 

    جــــــــــــــــدایی سختــــــــــــــه   

جدایی

س

خ

ت

ه

خدایا چه سخته جدایی چه سخته دوری از یار و تنهایی 

 

ولی سخت تر از آن انتظار است

 

همان انتظاری که به امید من اتصال میدهد

 

یعنی ممکن است بار دیگر خوشبختی با او بودن را در آغوش بگیرم

 

خدایا مگر من چه گناهی به درگاهت کردم که قلبم را عتشق آفریدی

 

خدایا جرم من دوست داشتن است

 

من این جرم را با جان و دل می پذیرم به شرط آن که

مجازاتش رسیدن به او باشد.

 .

.

جــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایــــــــــــــــــــــــــــــی

نویسنده: خاطره

عاشــــــــــــــقی جرم قشنگیست

http://hadi1021.persiangig.com/140xk40.jpg

من تنها نیستم.........

81540734485817576853 معنی کامل و متفاوت کلمه عشق

من تنها نيستم, اشکهايم را دارم,

اشکهايي که از غم تو بر گونه هايم جاري است من تنها نيستم,
 
لحظه ها را دارم, لحظه هايي که يکي پس از ديگري عاشقانه مي ميرند
 
تا حجم فاصله را کمرنگ تر کنند.
 
من تنها نيستم چرا که خيالت حتي يک نفس از من غافل نمي شود.
 
چقدر دوست دارم لحظه هايي را که دلتنگ چشمانت مي شوم.
 
هر لحظه دوريت برايم يک دنيا دلتنگي است و چقدر صبور است دل من,
 
چرا که به اندازه تمام لحظه هاي عاشق بودنم از تو دور هستم .
 
ولي من باز چشم براهم...
 

چشم به راهم تا آرامش را به قلب من هديه کني...


                                                                       نویسنده: خاطره

......فرق عاشقی با دوست داشتن.........

 
بین كسی كه عاشق شده است و كسی كه تنها شخصی را دوست دارد تفاوتهایی است .
نكات زیر به شما كمك خواهد كرد تا این تفاوت را درك كنید .
هنگام دیدن كسی كه عاشق او هستید تپش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهیدشد اما هنگامی كه كسی را می بیند كه آنرا دوست داریداحساس سرور و خوشحالی می كنید.
ادامه نوشته

چه خوش خیال است

چه خوش خیال است!! فاصله را میگویم...به خیالش تو را از من دورکرده...

اما نمیداند تو جایت امن است......... اینجا در دلم....


همیشه آنکه سراغی از تو نمیگیرد..دلتنگ دیدنت استو از شکاف چشمانشبه نبودنت خیره میشود...

همیشه آنکه تو را نمیبیند نامهربان نیست!!!!!


خدایا یا خیلی برگردون عقب.... یا بزن بره جلو.... اینجای زندگی

خیلی دلم گرفته..........


گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی دیگر...... نفسی برای ماندن در

کنار او باقی نخواهد ماند..........


عاشقی یک کلمه ای است با هزار مسولیت....... گفتنش هنر نیست......

مسولیت پذیریش هنر است........


وقتی وجود خدا باورت میشه...... خدا هم یه نقطه میذاره زیر باورتو.......

یاورت میشه...........

                                                           نویسنده: خاطره


بفهم......

 

دوستت دارم باور کن.. نه به خاطر تو...بلکه به خاطر شخصیتی که هنگام باتو بودن گرفتم....

مراقب اشکهایت باش...هیچ کس لیاقت اشکهای تورو نداره...کسی که چنین لیاقتی رو داره..باعثش نمیشه

اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد..به این معنا نیست که توروا باتمام وجودش دوست ندارد...

وحشتناکترین شکل دلتنگی برای کسی است.. که درکنار اوباشی اما بدانی هرگز به او نخواهی رسید!

عشق واقعیت را به کسی عطاکن که دستهای تورا بگیرد.... اما....قلب تو را لمس کند...

به چیزی که گذشته غم مخور...به آنچه که پس از آن میاید لبخند بزن...


                                              نویسنده:خاطره

رفتم.رفتی.رفت.رفت.رفت.رفت.....

نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تورا دارد... نمیدانم نداشتن تو سخت تر است یاتحما اینکه دیگری تو را دارد......


چه فرقی دارد شهر ماباشد یاخانه ما؟؟؟ وقتی تو نه در شهر ما هستی و نه در خانه ما....


خدایا.... در انجماد نگاههای سرد این مردم ... دلم برای جهنمت تنگ شده....


حوصله ات که سر میرود با دلم بازی نکن.... من در بی حوصلگیهایم با تو زندگی کرده ام....


من گمان میکردم رفتنت ممکن نیست.... رفتنت ممکن شد.... باورش ممکن نیست....


کلافه شدن یعنی.. دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله کسی رو نداشته باشی که هست...


کاش میدانستی جهانم بی تو....... الف ندارد........


صبر کن برگرد!!! چمدانهایمان اشتباه شد.... دلم را جای خاطراتت بردی....


نبودنت را باساعت شنی اندازه گرفته ام.... یک صحرا شن شده است!


دلم درد میکند........انگار خام بودند خیالهایی که به خوردم دادی.........


دوریت زمستانی دیگر است... کمتر از من دور شو.....باز سرما خورده ام!!


حلقه دستانت را که بر کمرم میزنی... زیباترین اسارت دنیاست....


خیالم راحته.... قول و قرارمان جایش امن است..... زیر پای تو!!


بگو دوستم داری از چه میترسی؟؟؟ فردا که شد میتوانی انکار کنی...


یه جوری دلم برات تنگ میشه که محاله بتونی تصور کنی.... گمونم حتی خودتم نمیتونی جای خالیتو تو دلم پر کنی.

                                            نویسنده: خاطره

راز نهان....

مدتها بود که میخواستم رازی را که در دل دارم برایت بگویم و دوست داشتم این راز را از

درون چشمان عاشقم بخوانی ....... ولی هرگاه از کنارم میگذشتی بی اعتنا به چشمانم

بودی... تا اینکه امروز قلم در دست گرفتم تا بنویسم از بی مهریت متنفرم ولی وقتی قلم

را از روی کاغذ برداشتم با تعجب دیدم که نوشته ام:


                                                                            دوستت دارم

 

                                          نویسنده: خاطره

تا حالا شده؟؟

تا حالا شده عاشق بشی اما دلت نخواد بدونه؟؟؟


تا حالا شده گاهی دلت بگیره و ندونی که باید چیکار کنی؟؟؟


تاحلا شده تمام شب را تا صبح گریه کنی بدون اینکه بدونی چرا؟؟؟


تا حالا شده تا صبح گریه کنی اما بدونی که به جایی نمیرسی؟؟؟


تا حالا شده توی یک روز چند اتفاق مهم برات بیفته؟.... وشب که میخوای

بخوابی خداروشکر کنی که بالاخره اون روز تموم شد؟؟؟


تا حالا شده رفتنشو تماشا کنی؟؟... اما دلت نخواد بره...... بعد اروم توی

دلت بگی .............. دوستت دارم؟؟؟؟

                                   نویسنده: خاطره