در آغوش خــــدا گریستم تــا نوازشم کند ....

  پـرسید :

  فرزندم پس آدمت کو.... ؟؟

  اشک هایم را پـاک کـــردم و گفــــتم :

  در آغوش حـــوای

  دیگریـست.....