تقدیمی از برادر خوبم امیر

مجنون به نصیحت دلم آمده....
میبینی دیوانگی ام به کجا رسیده؟؟؟
میگوید عاشق نباشم!!!
هه...خدای من!
انگار به آب میگوید خیس نباش....
چه احساس قشنگیست که در خلوت خود....
یاد یک دوست تو را غرق تماشا سازد...
دیدی وقتی بارون میاد حضور خدا بهتر حس میشه؟؟
میدونی بارون یعنی چی؟؟؟
به نظر من بارون یعنی نقطه چین تا خدا....
بازی روزگارو ببین!!تو چشم میذاری و من قایم میشم...
تو یکی دیگه رو پیدا میکنی و من برای همیشه گم میشم...
وقتی همه چیز خوبه میترسم...
آخه ما به لنگیدن یک جای کار عادت داریم!!!
ساکت که میمانی میگذارند به حساب جواب نداشتنت....
عمرا بفهمند داری جان میکنی تا حرمتها رو نگه داری!
هرگاه دفتر محبت را ورق زدی....
هرگاه زیر پایت خش خش برگها رو حس کردی...
هرگاه درمیان ستارگان تک ستاره ای خاموش دیدی...
برای یک بار درگوشه ای از ذهن خود نه به زبان بلکه از ته قلب خود بگو
یادش بخــــــــــــــــیر
تقدیمی از برادر خوبم امیر(Bad boy)
www.samar68.blogfa.com