وقتی گفتی دوستت دارم


دستانم شروع به لرزش کرد...

قطره های اشک از چشمانم سرازیر بود....

اما فقط سکوت کردم...

آن لحظه من بودم و تو...

تنهای تنها...

چشمانم را بستم و روزهای باتو بودن را خیال پردازی کردم...

درخیالم خودم را با تو میدیدم...

چقدر برایم زیبا ست لحظه بودن باتو...

تنها تویی ک من را میفهمی....

تنها تو..................!